مونسی بر خویشتن خویش

من چه میدانم , نه اینکه چرا بدانم , بلکه سوٌالم اینست که راه راستین دانستن را از کجا بیابم و چگونه بر خود آنرا هموار نمایم ؟ در برهوت و سیاهچا لهای تنهایی , در مخا لف جریان سیل آسای امیال و هوسها وخواسته های نفس شنا کردن و هرد م ا ز خطر غرق شدن در هراس بودن و در برهه ای بر خلاف آنچه نیاز پست شمرده میشودعمل کردن وهرازگاهی خودرا بازنده زندگی د ید ن ونیافتن راه نجات , همه اینها که شمرده شد را در زندگی تجربه کرده ومیدانیم که نتایج ماندگاری در این امور که موانع حرکت بسوی رستگاری است , چیست وچگونه است. در برهه ای از زمان , اوضاع آنچنان بحرانی و خطرناک است که انسان خودرا غرقه ای  د ر میان امواج سهمگین امیال , در شبهای ظلمانی ندانم کاری ها میبیند و برای نجات خویش به هر وسیله ای چنگ میزند و به هرحربه ای دست می آویزد تا از ورطه هولناک خودرا برهاند.این گونه شُبُهات جنبه مثبت تفکّر افرادی را مینمایاند که میدانندو با آگاهی خودراازمهلکه نجات و راه سعادت را مییابند وبه سهم ودید خود شاهد خوشبختی را در آغوش میگیرند امّا گروهی که بی دلیل و شاید با تفکّری شخصی و نه چندان بی آگاه , خودرا دست بسته  و مقیّد امیال خویش میبینند چه نتیجه ای عایدشان میگردد وچه سرنوشت وعاقبتی درانتظار آنان است ؟

    

 

آنچه در دو گروه فوق مشخّص است عامل دانستن و ندانستن نقش دارد وچنین نشان میدهد که آگاهی واطّلاع بطور عام چه اثرات مثبتی در زندگی انسان میتواند داشته باشد . عامل دیگری که در دوگروه فوق به چشم میخورد موضوع حرکت است . میگویند حرکت در هر کاری شرط لازم , که اگر راه ومسیر حرکت روشن و صاف باشد یافتن آن میتواند هم آسان باشد وهم دشوار که آن بستگی به شخصیّت فرد و چگونگی تربیت او دارد , لذ ا فرد آن نیرویی  که حرکت ایجاد کند را در خود جستجوو بیابدو به راه اندازد و اگرموجود نباشد فراگیرد  تا در نهایت , با کاربرد آن به اهداف خود برسد . این نیروی حرکت زا هرچه که باشد باید آنرا برای شروع کار تقویت نمود ودر مسیری که روشن است به کار برد . در نام دهی بر این نیرو نظر اکثریّت بر "اراده" است که در تمام زمینه های فعلی و عملی فرد  نقش بالایی دارد و  به نظر اکثر آنان که در این راه شناخت و مطالعه دارند همان است که خداوند به عنوان امانت در اختیار انسان گذارده است.

 

 

سوٌال اینست :چه چیزی میتواند برای انسان که در بلای تنهایی گرفتار ود رگرد ا ب آن دست وپا میزند ناجی وکمک باشد و همراه او گردد ؟ یکی از پاسخ های متداول که  د ر اذهان مردم موجود ودر بیان آنان مشخّص است" موسیقی "است که در فرد آرامش ایجاد میکند چون با آن همنوا شده و از تنهایی بیرون می آید . تا چه زمانی این امر میسّراست ومیتواند علاج وچاره مشکلات او گردد وتاچه زمانی میتواند برای انسانها منبع خیر ی باشد وآنان را یاری دهد؟ هرچند تنوّع موسیقی وآنچه زیر وبم آن است کمک بزرگی در رفع تنهایی انسان است ولی باید گفت دلایل تنهایی های انسانها بیش از تنوّع موسیقی که موجود است میباشد . موسیقی نافع به شمار میآید ولی کافی وکامل نیست چون همه نیاز و خواسته های روانی وجسمی انسانی که خود را تنها حس میکندبا کمک ابزار وآلات موسیقی و دنیای وسیعی که دربرگرفته , به دست نمی آید.

 

 

راهی دیگر برای انسان هایی که خود را تنها میبینند گشوده شده است , یافتن دوست و رفیقی که با کمک او از تنهایی درآمدن را تجربه نمایدیافتن دوستان چند جنبه ای یکی از راه های مفید و سالم در راه زندگی به شمار میآید و بالعکس . در خصوص دوست و رفیق گفتنی بسیار است . رفاقت از جانب انسان ها نسبت به یکدیگر , اگر بگوییم اغلب آنهاشاید اغراق نباشد , احتیاج و نیازی است دو جانبه و نشان داد ن آن ازیک طرف منوط به رعایت آن ازجانب دیگر است و نوعی ارتباط بینابین وبهم پیوسته برای کمک به یکد یگر و یا همراهی با یکد یگر وجود دارد که اگر از یک طرف کمبود ویا اهمال در برآوردن آنچه که دریافت کرده است مشاهده گردد و یا د ر بعضی موارد اگر پیش بینی هم گرد د موجب د لسردی ویا ٌس گشته و سرانجام جدایی پیش میآید و دنباله آن همان تنهایی گذشته پیدامیگردد . چشم داشت از یکد یگر و انتظا ر برا ی جبران , بالاخص نیکی ها, از خصایص اغلب انسا ن ها است و ا ین مورد خاصی ا ز نظر رفتار ا جتماعی بشر است که ظاهراٌ موجّه قلمداد میگردد که موجب تقویت همکاری و تعاون نسبت به یکدیگرمیشود امّایافتن دوست وایجاد رفاقت هرچند مایه مسرّت است ولی حربه ای کامل دررفع 
تنهایی بشر نمیتواند باشد .
سو ٌاستفاده از موقعیّت های فردی موجب رفاقت های ظاهری میگردد که عاقبتِ چنین رابطه ای بسیار خطرناک بوده وموجب دشمنی و کدورت میشود . اصطلاحی عام در بین مردم در همین زمینه بکار میرود که:

 

                          قربون بند کیفتم         تا پول داری رفیقتم

 

که مبیّن چنین استفاده های نادرست از رفا قت است . با کمال تاٌسّف در جوامع مختلف ودرمیان انسان های روی زمین به گونه هایی متفاوت مطرح است . سوٌالی دیگر مطرح است و آن اینست که : در کجای محیط جغرافیا ودربین کدام گروه از انسان ها میتوان دوستی پیدا کرد که انتظاری از یار خود نداشته باشد ؟ دربرقراری دوستی و رفاقت , درب دیگری باز  و نظر دیگری ابراز گردیده  که میتوا ند به درجات فرا تر از گفته های فوق ا لذکر با شدوآن , کتا ب , است که جایگاه ومکان ویژه ای درایجاد دگرگونی افکارواعمال بشردارد . به د یگر بیا ن , میگو یند کتا ب یاری است شفیق که میدهد آنچه که در خود د ا ر د ولی هیچ ادّعایی از داده خود ند ارد وبرگشتی برای خود نمی خواهد
و دروا قع هیچ ا نتظا ری برای خود ندارد . درا ینجا باید گفت که هر کتابی را
نمیتوان ا نیس و مشفقی مثبت در تنهایی د ا نست چه بسا گمراهی آ ورد و نتایجی
باردهد که جبران آن ممکن نباشد و یا تاخیر دربازده خیرایجاد کند .
کتب نوشتار نویسندگان ودربردارنده نظریّات آ نان در حول وحوش مسا یل
مختلف ا ست که بر ذ وق خوا نندگان خوش یا نا خوش جلوه مینماید زیراهر
یک برداشتی فردی ازتجربیّات اشخاص در محیط زندگی بالاخص گذشته و
حال است وپیش بینی از آینده را کمتر میتوا ن دید وا گرباشد , ازآنها  تردید
بیشتر از یقین در اذهان ایجاد میشود .
چه باید کرد و چه محصولی ا ز مجموعه  نظریّات موجود در کتب را باید
 جست و انتخاب کرد که مضرّ به حال  نباشدوبتواند در اندیشه , آنگونه که
بایسته است بنشیندودرعمل , مثبت بکارآید ؟
در اینجا یک نکته باید مشخّص گردیده و بازشوَد که , چه فردی از افرادبشر
میتواند درهمهٌ جنبه های زندگی اظهارنظر نماید وآنرا در دسترس همگان قرار دهد و کدام فرد ادّعای آگاهی بر همهٌ معضلات بشردارد وبرای رفع آنها راه حل بنمایاند و کدام قلم میتواند آن همه احتیاجات و خواسته های او را و راه حصول آنها رابشناساند ؟ جز ورزیده ترین وآگاه ترین وقادرترین
آنها ؟کجاست و چه کسی است ؟ آیا انسانی میتواند چنین باشد؟
جوابی به ظاهر بر این سوٌالات نیست امّا به دیگر نحو, میتوان پاسخی روشن یافت و
 نیرویی را نام برد هرچند احتیاج به معرّفی نیست .آن کیست و کجامنزل
دارد که بر همه چیزآگاه است وظاهر وباطن را میشناسد و به هر رمزی
آشنا است وکلید همه پنهانی هاواسرار را دردست دارد؟
او, همه رامیشناسد حتّی ناآشناترین افراد برخود را, جلیل الرحمان ,قا در مطلق, کریم ورحیم وآفریدگار هر چه هست ,خداوند تبارک وتعا لی , که علم بی مثالش برآنچه که در قعر زمین و در افلاک است حاکم است و مطّلع , گفتار وسخن اوراهنما وراهبر همه انسان ها در همه ا دوارتاریخ بوده و خواهد بود . ا ورا به زبا ن ها و بیان های مختلف میخوا نند  ونام میبرند . برای معرّفی وشنا سا ندن او احتیاجی به دلیل وبرهان نمی باشد .چه اینکه او اصل همه چیزها , اساس همه پد یده ها , ریشه همه بودن ها و حاکم بر هر ممکنی در همه د وران ها بوده است . لذ ا در عقل سلیم و وجدان بشر میگنجد که در ا نتخاب انیس و همراه ازچنین نیرویی لایزال ومنبعی سرشار از تما می امکانات بهره گیریم و خود را به ا و نزدیکتر کنیم , گرچه او نزدیک تر از هرچیزی به انسان است .

 

 

او را نمیتوان دید وبا احساسات ضعیف جسمی نمیتوان درک کرد ولی وجودش را با چشم دل میتوان دید و احساس کرد وبه تعبیری دیگر,او را در درون خو یش با ید جست , امّا اثری مخصوص از اورا میتوان در دست دا شت و آ ن الفاظ  , سخنان ودستوراتی است که د ر کتابی آمده که باید به دل سپرد و عمل کرد . قرآن , کلام خدا , واژه های بی بدیل وبی مثال ومانند , که چون دارویی بر آلام ودردهای تنهایی , چون کتاب قانون زندگی , چون دلیل راه های
ناشناخته علم و حکمت که هر یک از آن آثار میتواند فراراه زندگی بشر
قرار گیرد و افراد را راه بنمایاند .
این یک ادّعای واهی نیست بلکه حقیقتی است انکار ناپذیر که نه تنها
خود مبیّن آن است بلکه در طی قرون بر آگاهان و همه جویندگان آن ثابت گشته است .در یکی از آ یا ت که د ر سوره مبارکه "انعام"آمده است میفرماید "وعنده مفاتح الغیب لایعلمهاالّاهوویعلم مافی البرّوالبحر وماتسقط من ورقه الّایعلمهاولاحبّه فی ظلمات الارض ولارطب ولا یابس الّافی کتاب مبین" "کلید خزانه غیب دست خدااست کسی جز خدابرآن آگاه نیست ونیز آنچه درخشکی ودریااست همه رامیداند و برگی ازدرخت نمیافتدمگر آنکه خدامیداند ودانه ای درتاریکی های زمین وهیچ خشک وتری نیست جزآنکه درکتاب خدا"قرآن"مسطور است" آری ,آیاتی که یگانه است ومدّعی در برابرآنهانیست وهرگز نمی تواند باشد .سوره انعام آیه پنجاه ونه آیاازخودپرسیده ایدکه چرا انسانهاخاصّه مسلمان ،که قرآن مجید رادرمنازلشان نگهداری مینمایندوتبرّک حفظ آن برایشان ارزشمنداست،خودباقرآن نیستندازاین روخود را تنهامیبینند وخلأ درزندگی اغلب آنان هویدااست وبدنبال انیسی میگردند تاآن خلأ راپرنمایند .چه بسا درعین موفّقیّت خود راشکست خورده احساس مینمایند.بجااست که به آیه ای از قرآن مجید اشاره شود که درآن پیامبر گرامی به خداوندعرضه میدارند که"وقال الرّسول یاربّ انّ قومی اتخذواهذاالقران مهجورا"این قومِ من ترک قرآن گفته اند" سوره فرقان آیه سی .

 

 

  


حامل وحی وکلام ازسوی حق              آن نبی آخرین رهجوی حق
آنکه او رحمت نشانی ازکمال               خوی نیکو روی مشهورازجمال
درره توحید پویایی تمام                      درنبرد دشمنان همچون همام
مهراوازمهربانان بیشتر                      صبروتابش ازصبوران بیشتر
رأفت او رحمت عالم بود                    حکمت اودردها مرهم بود
دین اوبگرفته درعالم دوام                   زندگی درراه آن گیردقوام
عرضه میدارد بَرِحق این چنین             ای خداوند سماوات وزمین
قوم مهجورازکلامت بوده اند                غافل ازپند وپیامت بوده اند
درهراس وبیم وتنهایی اسیر                 فعلشان ازپند قرآنت قصیر

  

 

در اینجا شرط نزدیک شدن به چنان قدرتی که برشمرده شداجرا و

عمل به دستورات اوست وآشنایی باآنچه که اوامر ونواهی شمرده میشود وهمه در گفتار او ودر کتاب اوجمع گشته که به تعبیر یقین مخزن همه گنج هااست با این روش میتوان بیشتر و کامل تر اورا ونزدیکی به اورا تجربه نمود وخودرادرراهی که اوبیان میدارد و راهنمایی میکند , قرار داد . اینجا است که انسان از تنهایی بیرون میآید واز برهوت وحشتناک بی یاری وبی انیسی جان بدر میبرد, چه اینکه در پرتو انوار درخشان این کتاب , تاریکی ها وجها لت و نادانی هازدوده میگردد و آنچه زندگی به عنوان خالص آن نام دارد بدست میآید ودر مجموع با چنین روشی که همگان در پیش میگیرند , جامعه ای برخورد ا ر ازمواهب و خوشبختی ها شکل

میگیرد , انشا الله.

 

 

و السلام علی من اتبع الهدی

استکهلم - علی رضا کیاکجوری

 

    تمتقلمتمتاقمکتیل